جدول جو
جدول جو

معنی گرم و خشک - جستجوی لغت در جدول جو

گرم و خشک(گَ مُ خُ)
چیزی را که در وی مایۀ آتشی بیشتر باشد گویند گرم و خشک است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
گرم و خشک
حار وجّافٌ
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به عربی
گرم و خشک
Torrid
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گرم و خشک
torride
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گرم و خشک
ร้อนจัด
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به تایلندی
گرم و خشک
brütend heiß
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به آلمانی
گرم و خشک
upalny
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به لهستانی
گرم و خشک
знойный
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به روسی
گرم و خشک
палючий
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گرم و خشک
tórrido
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گرم و خشک
سخت گرم
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به اردو
گرم و خشک
প্রচণ্ড গরম
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به بنگالی
گرم و خشک
joto
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گرم و خشک
torrido
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گرم و خشک
kavurucu
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گرم و خشک
酷暑の
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گرم و خشک
炎热的
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به چینی
گرم و خشک
tórrido
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گرم و خشک
찌는 듯한
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به کره ای
گرم و خشک
sangat panas
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گرم و خشک
तप्त
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به هندی
گرم و خشک
heet
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به هلندی
گرم و خشک
חַם וְ יַבֵּשׁ
تصویری از گرم و خشک
تصویر گرم و خشک
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ رُ خُ)
نمدار و بی نم. (ناظم الاطباء) :
بیابان همه آتش افروختند
تر و خشک هیزم همی سوختند.
فردوسی.
، بسیار و اندک. (ناظم الاطباء) :
بسوختی تر و خشک و مرا بپاسخ سرد
که دید هرگز سوزنده ای بدین سردی.
خاقانی.
از تر و خشک هر چه داشت وزیر
گفت با زاهد آن تست بگیر.
نظامی.
، بی گناه و گناهکار. در مثل گوید: تر و خشک با هم میسوزند
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
غبار. گرد. و رجوع به گرد و غبار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دُ خُ)
چیزی را که در وی مایۀ خاکی بیشتر باشد گویند سرد و خشک است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ خُ)
کنایه از بد و نیک باشد. (برهان) (آنندراج). خوب و بد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از زیاده و کم باشد، کنایه از سخا و بخل باشد. (برهان) (آنندراج). سخاوت و بخل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از سخی و بخیل باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا