نمدار و بی نم. (ناظم الاطباء) : بیابان همه آتش افروختند تر و خشک هیزم همی سوختند. فردوسی. ، بسیار و اندک. (ناظم الاطباء) : بسوختی تر و خشک و مرا بپاسخ سرد که دید هرگز سوزنده ای بدین سردی. خاقانی. از تر و خشک هر چه داشت وزیر گفت با زاهد آن تست بگیر. نظامی. ، بی گناه و گناهکار. در مثل گوید: تر و خشک با هم میسوزند
نمدار و بی نم. (ناظم الاطباء) : بیابان همه آتش افروختند تر و خشک هیزم همی سوختند. فردوسی. ، بسیار و اندک. (ناظم الاطباء) : بسوختی تر و خشک و مرا بپاسخ سرد که دید هرگز سوزنده ای بدین سردی. خاقانی. از تر و خشک هر چه داشت وزیر گفت با زاهد آن تست بگیر. نظامی. ، بی گناه و گناهکار. در مثل گوید: تر و خشک با هم میسوزند
کنایه از بد و نیک باشد. (برهان) (آنندراج). خوب و بد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از زیاده و کم باشد، کنایه از سخا و بخل باشد. (برهان) (آنندراج). سخاوت و بخل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از سخی و بخیل باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
کنایه از بد و نیک باشد. (برهان) (آنندراج). خوب و بد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از زیاده و کم باشد، کنایه از سخا و بخل باشد. (برهان) (آنندراج). سخاوت و بخل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از سخی و بخیل باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)